جدول جو
جدول جو

معنی هبوط کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هبوط کردن
(فِ / فَ پَ رُ تَ)
فرود آمدن. نزول کردن. (ناظم الاطباء). به زیر آمدن. فروافتادن. از بلندی به پستی آمدن. هبوط نمودن
لغت نامه دهخدا
هبوط کردن
ازبلندی به پستی آمدن فرودآمدن نزول کردن، تنزل کردن
تصویری از هبوط کردن
تصویر هبوط کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
ریدن، بیرون ریختن مدفوع شکم از راه مقعد، ریستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبول کردن
تصویر قبول کردن
پذیرفتن، قبول کردن، اجابت کردن، بر عهده گرفتن، کسی را نزد خود بار دادن، پذیرایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
مبسوط داشتن: گستردن پهن کردن گسترده کردن پهن نمودن: حق سبحانه و تعالی سایه معدلت این پادشاه... را تا دامن قیامت بر سر کافه خلایق مظل و مبسوط داراد خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجوم کردن
تصویر هجوم کردن
بنگرید به هجوم آوردن، هجوم آوردن: (این طایفه بدین اکتفا نکردند علی الغفله برسرخانه اوهجوم کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
فرود آوردن، پرت کردن انداختن، خوار کردن فرود آوردن نزول دادن، پرت کردن انداختن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشگویی کردن، پیامبری کردن خبردادن ازغیب پیشگویی کردن، پیغامبری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مضبوط داشتن بنگرید به مضبوط داشتن (مصدد) مضبوط داشتن: جناح معدلت بر سر جهانیان مبسوط گردانیده واطراف ممالک خراسان وعراق را مضبوط کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط کردن
تصویر مربوط کردن
ربط دادن وابسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباب کردن
تصویر هباب کردن
بنشاط آوردن، ستوربرای تند رفتن: (گرچه اوراحالت مهمازنیست راندمی چون شب هبابش کردمی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبول کردن
تصویر قبول کردن
اجابت کردن، پذیرفتن، تسلیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبوح کردن
تصویر صبوح کردن
پگه نوشیدن غاره نوشیدن شراب نوشیدن به وقت صبح
فرهنگ لغت هوشیار
افتادن فرود آمدن بر زمین، به انحطاط اخلاقی مواجه شدن: در منجلاب فحشا سقوط کرد، تسلیم شدن به مردی به طور نامشروع فاسد شدن زن. یا سقوط کردن شهری یا کشوری. به تصرف غالب در آمدن شهر یا کشور. یا سقوط کردن دولت. بر کنار شدن وزیران از کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغوط کردن
تصویر تغوط کردن
غایط کردن پلیدی کردن ریدن
فرهنگ لغت هوشیار
ویتارتن ویتاشتن گذشتن پیمودن قابل عبور وزور گذشتنی گذشتن مرور کردن پیمودن راه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبول کردن
تصویر قبول کردن
((~. کَ دَ))
پسندیدن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبور کردن
تصویر عبور کردن
گذشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبول کردن
تصویر قبول کردن
پذیرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
Crash, Fell, Plummet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبوس کردن
تصویر عبوس کردن
Scowl
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبور کردن
تصویر عبور کردن
Cross, Pass, Traverse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
розбиватися , падати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبوس کردن
تصویر عبوس کردن
marszczyć brwi
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبور کردن
تصویر عبور کردن
перехресний , проходити , перетинати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
rozbijać się, spaść, spadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبوس کردن
تصویر عبوس کردن
хмуритися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
разбиваться , падать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سقوط کردن
تصویر سقوط کردن
abstürzen, fallen, stürzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبور کردن
تصویر عبور کردن
überqueren, passieren, durchqueren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوس کردن
تصویر عبوس کردن
die Stirn runzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوس کردن
تصویر عبوس کردن
хмуриться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبور کردن
تصویر عبور کردن
пересекать , проходить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبور کردن
تصویر عبور کردن
przechodzić, przejść, przekraczać
دیکشنری فارسی به لهستانی